روز‌نوشت۲۷  دی ۱۴۰۲ (من‌آموختم)

امروز بعد بیدارشدن بلافاصله شروع کردم به انجام تمرینات تند‌خوانی. مدت یکماه است که با تمرینات سروکله می‌زنم. برای اینکه حجم منابع مطالعاتی‌ام را بالا ببرم خواستم از این کاتالیزور استفاده کنم. البته در مورد بعضی کتاب‌ها که به مطالعه‌ی عمیق احتیاج دارند، سرعت مطالعه را باید پایین بیاورم.
ولی مربی تضمین کرده است که بازده‌ی مطالعاتم باافزایش تمرکز و تقویت حافظه بمراتب بیشتر خواهد شد.

درنهایت تعجب می‌بینم، تمریناتی که به قول مدرس باید در بیست‌ دقیقه به پایان برسانم به مدت یکساعت و نیم الی دو ساعت وقتم را می‌گیرد. در بعضی مواقع سردرد و چشم‌درد
هم قوزبالاقوزمی‌شود.

بعضی روز‌ها بعد ورزش به بیمارستان پیش خواهرم می‌روم. اما امروز بعد تمرین تندخوانی اقدام به رفتن کردم. اتاق خواهرم انتهای بیمارستان در ضلع جنوبی ساختمان قرار دارد.

در مسیر رفتن به اتاق یکی‌ پس از دیگری با کارکنان بیمارستان سلام و احوالپرسی می‌کنم تا به درب شیشه‌یی بزرگ انتهای سالن برسم. در اتاق مدیریت باز است و خواهرم پشت آن نشسته، با دکترها صحبت می‌کند. سرپرستار روی صندلی کناریش به او گزارش کار می‌دهد.

مرا می‌بیند در حالیکه از رمپ روبروی اتاق پایین می‌روم تا به او برسم. در اتاق روی صندلی پشت میز قهوه‌یی بزرگ می‌نشینم، برایم چایی می‌آورند.

با مبایلم شروع می‌کنم به تایپ کردن تمرینی که درحرکت توسعه‌فردی و قطعه‌نویسی و هم در کارگاه‌های تمرین نوشتن، استاد کلانتری به شیوه‌های مختلف در قالب تکرار برای خلق مفاهیم شاعرانه یا توسعه‌فردی پیشنهاد داده‌اند. این‌بار می‌توانم در قالب «من آموختم» فهرستی طولانی داشته‌باشم‌. بعد از آنها بهترین را دستچین کنم تا به جملاتی عمیق‌تر با دیدی روشن‌تر از باورهایم برسم.

من آموختم بیشتر مردم زیبا حرف می‌زنند اما کمتر زیبا عمل می‌کنند.

من آموختم برای یافتن نشاط حقیقی باید به حس رضایتمندی در خودم برسم.

من آموختم برای حس‌رضایتمندی باید از ضعف‌هایم نترسم و به دل آنها نشانه بروم.

من آموختم به استقبال چالش‌های جدید بروم تا با شکستن الگوعادت‌های تکرای خلاقیتم را قلقلک بدهم.

من آموختم یک ذهن شلخته با تمرین درقدم‌های کوچک آرام‌آرام نظم پذیر می‌شود.

من آموختم ماهیت نبوغ منفعل است اگر سماجت در تکرار و تمرین نباشد.

من آموختم از وابستگی به قضاوت دیگران دل بکنم، تا زخم‌هایم را مرحم کنم و راه رشد را با تواضع طی کنم.

من آموختم یک‌ریز از زخم‌هایم بدون تلاش یافتنِ راهکار برای دیگران ننویسم چون دنیا پر از زخمهایی عمیق‌تر از زخم‌های من است. آن‌چه کم است تلاش یافتن راه‌های جدید وخلاقانه برای التیام زخم‌هاست.

من آموختم درآیین عشق‌ورزی سایه‌ها و نورهایم را دوست بدارم و آنکس را دوست بدارم که سایه‌ها و نورهایم را باهم دوست دارد.

این فهرست می‌تواند همچنان ادامه پیدا کند.

بعد فهرست نوشتن با خواهرم صبحت‌های  شخصی می‌کنیم و سفرم  برای شرکت درکلاس نثر خوب تثبیت می‌شود.
بعد به اتاق مهندس آی تی می‌روم، سوالاتی در مورد کامپیوتر از او می‌پرسم.
در خاتمه به خانه می‌روم.
باید برای سفر آماده شوم.

به اشتراک بگذارید

2 پاسخ

  1. امروز از خواندن متني كه در گروه تلگرامي “محله محتوا” به اشتراك گذاشتين باهاتون اشنا شدم و رد بوي اشناي نوشته هاتون رو گرفتم و تا اينجا امدم. از بين دهها نفري كه تو اين مدت كوتاه اشنايي ام با دنياي نويسندگي و كلاسهاي استاد كلانتري متنهايشان را خوانده ام، نوشته هاي شما من را جذب كرد. حرفها برامده از دل و تجربه زيسته، كوتاه به قدر ضرورت و از همه مهمتر مسأله محور و چاره ساز. راه و قلمتان پر نور دوست عزيز.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط