نوشتههای من
خرسواری به گمشدن یک خر هم نمیارزد
ملانصرالدین ده خر داشت. وقتی سوار یکی از آنها میشد در شمارش، خر سوارشده را ندید میگرفت. وقتی از آن پایین میآمد هر ده خر
ملانصرالدین ده خر داشت. وقتی سوار یکی از آنها میشد در شمارش، خر سوارشده را ندید میگرفت. وقتی از آن پایین میآمد هر ده خر
مادر بزرگم عاشق گربهها بود و به گربههای محل غذا میداد. حتی در ایوان خانهاش مدام چندتا گربه میپلکیدند. پدرم هم گربهی لالی داشت. یک
آب بودن هنر است، دوست دارم هنرمند باشم مثل آب. برای درک هنر آب باید آب شد. اما نه از نوع خجالت. آب شدن معجزه
– خانم به چه کاری مشغولین؟ – من گرافیستم گهگاه شعر هم مینویسم و البته نقاشی هم میکنم. – آیا جایی شاغلین یا شرکتی دارین؟