“گرباویزی” مخفف “گربهآویزی” است.
تعجب کردین؟حتی گوگلیدن دردنیای مجازی چارهی کار نیست.
گرباویزی واژهیی دیوانه، از گربستان ذهنم تلوتلو خوران جهیده و تلپ شده وسط فرقِ دفترم. پخت واژه مذکور در مطبخِ فکرم با اندکی نمکِ لودگی، کمی فلفلِ هجو و یک نموره چاشنیِ هضیان پخته شده است.
با غورِ ژرف در معنای واژهِ مذکور در فرهنگستان تصوراتم، مفهوم آویزانشونده به گربهها، آنهم با شدت و حدت، منتج میشود. شخصی که همیشه آماج دیالوگهای سمی “کشدهاندرفتهها” قرار گرفته است. دیالوگهایی نظیر:
– این همه درس خوندی که گربهبان بشی
– چرا گربه؟ به جاش یه حیون سودمند نگه میداشتی.
– اَه اَه ایشششش…خونتون نمیام گربه دارین، نجسه.
– اگه اراده کنی سهسوته گربهها رو توگونی میکنم، میندازم دور.
اما از رو نمیروم که، در این مقوله پوستم از کرگدن کلفتتر است.
ارزش گربههایم از “ویلسونِ توپ” رفیق تنهایی آقای “چاک نولاند” در”فیلم دورافتاده” که کمتر نیست.
من و گربهها در یک دایره عشقورزی،
دل میدهیم و قلوه میگیریم.
دراین بدهبستان، شلپشلپِ بوس و چلاندن از من است، خُرخُر و کرشمههای کشدار، از تنبلهای پشمالو.
اما سندرم گربهدوستی تحفهی ژنتیکی است از اجدادم. در خانوادهی گربهسالار ما، القاب گربهنوازی و گربهآویزی کمتر از القاب دوک، بارون و لرد نیست.
در یک روز گربهیی در خانه ما در حین چرت نیمروزی، میتوانید مورد مودت و الطاف همایونی گربهها با ادرار بر کپهی مبارکتان مفخر گردین.
این رده ادرار از نظر گربهها مانند اعطای القاب فخرالدوله و ممالکالسلطنهِ قاجار، ارزشمند است. فردی که به “شاشآذینی” گربه مرصع شود. جزِحریمِ شخصیِ والاتبار محسوب میگردد.
ازطرفی خُرخُرگربهها میتواند ملین اعصاب قراضهِ اذهان امروزی باشد.
باور بفرمایید دراین حیطه لاف نمیزنم.
بنا به نظرات اهل فن شفابخشی خرخر گربهها در حیطه بیماریها غیرقابلانکار است.
برطبق این باور ذهن گربهپرورم گریزی به یاد “ببریخان” گربهی نازدانهی ناصرالدین شاه زد که به یمن قدوم مبارک ببریخان ناخوشی و تب شاه مرتفع شد چنانکه زیرچترِ عنایت مولوکانهی شاه به چنان مکنت و شوکتی رسید که به بخل گربهستیزان دچار گشت. گربه نگونبخت بنا به روایتی در آماج دشمنی مسموم شد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
بله اندر احوالات طایفه گربهکش و گربهگریز و گربهستیز غمنامه بسیار است. صبحت در احوالات قبایل “یاجوج ماجوج” را به جستاری دیگر موکول میکنیم.
و اما؛ درباره مضرات موی گربه، پارهاندیشههایی متناقض، از فَراخِ خِشتک دهانِ صاحبنظران، جفنگیده است.
از این “دلقِ مرقع” هرکس با توجه به زائقه “گرباویزی” یا “گربهگریزی” رقعهیی
برداشته و عَلَم عثمان نموده است.
درخانه ما با توجه به همسفرگی و همزیستی تناتنگ از نوع یک روح در دو بدن، در رویارویی با گربهها، پرچمِ سفید همیشه در احتزاز است. با توجه به جمعیتِ گربهیی رو به افزون در خانه، موی گربه، در حجم وسیع، روزمرگی ما را ملبس کرده است نظیر: لباس گربهآلود، غذای گربهآلود و….
اما در رودهدرازی زمان در همخانگی با پشمینهپوشانِ مَلوُس، کشف ارشمیدسی، با فریاد یافتم یافتم برمن حادث شد. استنتاجِ مصونیت بیماری در “قانون جهانشمولِ گربهایی” به روایت سادهتر این ازدحام گربهایی آنقدر پشموپیله به خوردمان داد که میترسیم از گلوگاه، لباس پشمی گربهایی، قی کنیم.
ولی، این منشور، در سماجت گرباویزی، با مصونیتِ بیماری رهینِ منتمان ساخت. بطوریکه مَثَل خانوادهام با بیماری، َمثَل جن است و بسمالله.
باری، در لغت نامه من همواره واژههای مهجور در قُلقُل به بیرون میگریزند.
البته تفسیر واژههای دیوانه دیگر در وصف “پنجولندگی” و “خراشولندهگی” در سایه گرباآویزی را به درایت قریحهمندان میسپارم.
و اما سخن آخر :
حالا که نور افکن معایب و محاسن گرباویزی را
در چشمتان فرو کردم. در انتخاب اندیشه گرباویزی یا گربهگریزی میتوانید به فراغت بالبال بزنید. هم ریش دست شماست هم قیچی
اما سادیسمِ گربهکشی و گربهآزاری، ترمزِ بریده، ازجادهی انتخاب ماست. بهتراست یک بیاحساس کلهکدو باشی تا یک هارِ افسارگسیخته.
در خلاصهی جستارِ یک گرباویزِ دوآتشه، برای قیچیِ کلام، معجون اَراجیفم را در جام این مثل به خوردتان میدهم.
“هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد” و در کوباندن میخِ نظرگاهم اضافه
میکنم: “هرچه از دوست میرسد نیکوست
ولیکن پوستِ باقالایی باشد.”
۵تیر۱۴۰۴
آخرین نظرات: